- شفقت کردن (خَ شُ دَ)
مهربانی کردن. مهر ورزیدن. مهربانی نمودن: بر مجرمان و ظالمان شفقت کردم. (گلستان).
به دل بر او شفقت کن ولی مروبه سرش.
(گلستان)
به دل بر او شفقت کن ولی مروبه سرش.
(گلستان)
معنی شفقت کردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(خَ تَ)
لغت نامه دهخدا
دلسوزی داشتن. رحمت آوردن. رقت آوردن:
شه چو شفقت برد فرازآیند
بر عملهای خویش بازآیند.
نظامی.
رحمتی کن که به سر میگردم
شفقتی بر که به جان میسوزم.
سعدی
شه چو شفقت برد فرازآیند
بر عملهای خویش بازآیند.
نظامی.
رحمتی کن که به سر میگردم
شفقتی بر که به جان میسوزم.
سعدی
تورتیز کردن هزینه کردن انفاق کردن خرج کردن: دیگر آنست که در فراخی نعمت نفقه کند
هبازیدن هماسیدن همالیدن انباز شدن شریک شدن: با پنج نفر شرکت می کرد و ماشینی خرید، همراهی کردن همکاری کردن: در این امر خیر همه باید شرکت کنند
